کمتر کسی را میشناسیم که به خواندن و خرید کتاب رمان داستانی علاقمند باشد و آثار چارلز دیکنز را مطالعه نکرده باشد. آثار دیکنز نویسنده مشهور بریتانیایی را به صورت فیلم و سریال هم مشاهده کرده اید. زیبایی داستان و قرارگیری واژگان به زبان اصلی هم بسیار تحسین برانگیز است اگر قبلا نسبت به خرید کتاب آموزشی زبان انگلیسی و یادگیری آن اقدام کرده اید، رمان های چارلز دیکنز به زبان اصلی را نیز مطالعه نمایید.
اختراع کتاب های کریسمس چارلز دیکنز
سرود کریسمس، که به طور ناگهانی در چند هفته در اواخر سال 1843 تصور و نوشته شد، اولین کتاب از این کتابهای کریسمس بود (ژانر ادبی جدیدی که به طور اتفاقی ایجاد شد). در حالی که او به وفور درگیر نوشتن Chuzzlewit بود، این یک دستاورد خارقالعاده بود – یکی از اسطورههای بزرگ کریسمس ادبیات مدرن. دیدگاه او از زندگی بعداً به عنوان “فلسفه کریسمس” توصیف یا رد شد، و خود او از “فلسفه کارول” به عنوان اساس یک اثر پیش بینی شده صحبت کرد. «فلسفه» او، که هرگز خیلی توضیح داده نشد، بیش از این بود که بخواهد روح کریسمس در طول سال حاکم باشد، اما وابستگی شدید او به کریسمس (در زندگی خانوادگی و همچنین نوشتههایش) واقعاً قابل توجه است و به محبوبیت او کمک کرده است. “دیکنز مرده؟” در سال 1870 یک دختر فروشنده لندنی فریاد زد: «پس آیا پدر کریسمس هم خواهد مرد؟» – ادای احترامی هم به ارتباط او با کریسمس و هم به موقعیت اساطیری مرد و هم به کار او. کارول بلافاصله وارد آگاهی عمومی شد. ویلیام میکپیس تاکری، در یک بررسی معاصر، آن را “یک مزیت ملی، و برای هر مرد و زنی که آن را مطالعه می کند، یک مهربانی شخصی” نامید. کتابها، مقالهها و داستانهای کریسمس بیشتری تا سال 1867 سالانه (به جز در سال 1847) دنبال میشدند. آنها در مجموع نشان دهنده جشن کریسمس هستند که توسط هیچ نویسنده بزرگ دیگری تلاش نشده است.
آثار دیگری که محصول دوران اوست
اینکه او چگونه معاصران خود را در این سالهای اولیه تحت تأثیر قرار داد، در «روح جدید عصر» (1844) اثر R.H. Horne ظاهر میشود. دیکنز اولین و طولانی ترین فصل را اشغال کرد.
آشکارا محصول دوران اوست… تراوش اصیل از مجموع و کل روح آن… او به طور گسترده و پیوسته در جامعه مخلوط می شود. تعداد کمی از جلسات عمومی در یک هدف خیرخواهانه بدون او هستند. او به طور مؤثر صحبت می کند. … تأثیر او بر سن او گسترده است – لذت بخش، آموزنده، سالم، اصلاح کننده.…
آقای دیکنز، در خلوت، چیزی است که می توان از آثارش انتظار داشت… گفتگوی او دلپذیر است…. [او] فعالیت شخصی منحصر به فردی دارد و به بازی های مهارت عملی علاقه دارد. او همچنین یک واکر عالی است و به رقص سر راجر د کاورلی بسیار علاقه مند است. در خلوت، تصور کلی از او یک عقل عملی درجه یک است که درباره او «بیهوده نیست».
او در واقع یک شخصیت عمومی بود که به طور فعال و مرکزی در دنیای خود نقش داشت و مردی با اعتماد به نفس بود. او به عنوان بهترین سخنران بعد از شام عصر شناخته شد. از دیگر ویژگیهای برتر او میتوان به بهترین گزارشگر کوتاهنویسی در مطبوعات لندن و بهترین بازیگر آماتور روی صحنه اشاره کرد. بعدها به یکی از موفق ترین سردبیران دوره ای و بهترین رسیتالیست نمایشی روز تبدیل شد. او به طرز فوق العاده ای دارای مهارت های بسیاری بود. یک سوگوار نوشت: «حتی صرف نظر از نبوغ ادبیاش، او مردی توانا و نیرومند بود که تقریباً در هر حرفهای که خود را وقف آن میکرد موفق میشد» (تایمز، 10 ژوئن 1870). تعداد کمی از مهارت ها و علایق فراادبی او به گستره و شیوه داستان های او بی ربط بود.
در این سالهای اولیه بهطور خصوصی، هم اهلی و هم اجتماعی بود. او عاشق خانه و زندگی خانوادگی بود و خانه دار مغرور و کارآمدی بود. او یک بار به نوشتن یک کتاب آشپزی فکر کرد. او برای فرزندان بسیارش، حداقل در دوران جوانی، پدری فداکار و دلپذیر بود. روابط با آنها در دوران نوجوانی کمتر شاد بود. جدا از دوره هایی در ایتالیا (1844-1845) و سوئیس و فرانسه (1846-1847)، او هنوز در لندن زندگی می کرد و با افزایش درآمد و خانواده اش از آپارتمانی در Furnival’s In به خانه های بزرگتر نقل مکان کرد. او در اینجا با بسیاری از دوستان خود، که اکثر آنها نویسندگان، روزنامه نگاران، بازیگران یا هنرمندان محبوب بودند، سرگرم شد، اگرچه برخی از وکالت و مشاغل دیگر یا از تجارت و تعدادی از اشراف بودند. برخی از دوستیهای دوران جوانی او تا آخر ادامه یافت، و اگرچه اغلب به دلیل تقاضای مالی والدین و سایر بستگانش خشمگین میشد، او به برخی از خانوادهاش بسیار علاقه داشت و به بسیاری از افراد دیگر وفادار بود. برخی دعواهای ادبی بعدها به وجود آمد، اما او با بسیاری از نویسندگان همکار خود، از نسل قدیمی و همچنین خود رابطه دوستانه داشت. لزوماً در هنگام نوشتن و در طول پیادهرویهای طولانی (بهویژه در خیابانها در شب) که برای فرآیندهای خلاقانهاش ضروری بود، در زمانهای دیگر عموماً اجتماعی بود. او از جامعه بی تکلف و گفتگوی دلپذیر و معقول اما نه خیلی روشنفکرانه یا منحصراً ادبی لذت می برد. او پس از چند حمله اولیه به خانههای بزرگ، عموماً از جامعه بالا اجتناب کرد. او از شیر یا حمایت شدن متنفر بود.
یک روزنامه نگار آمریکایی گفت که او “نوعی متورم و سرریز مانند ولخرجی زندگی” داشت. همه از درخشش چشمان او و ظاهر باهوش و حتی شیک پوش او شگفت زده شدند (او اعتراف کرد: “من علاقه یک وحشی را به ظرافت دارم.” جان فورستر، دوست صمیمی و زندگینامهنویس آیندهاش، در دوره Pickwick از او یاد کرد:
سرعت، تیزبینی و قدرت عملی، نگاه مشتاق، ناآرام و پرانرژی در هر یک از ویژگیهای [صورت او] به نظر میرسید که چیزهای کمی از یک دانشآموز یا نویسنده کتاب، و از یک مرد اهل عمل و تجارت در جهان حکایت کند. جهان نور و حرکت از هر قسمت آن چشمک می زد.
سرعت، تیزبینی و قدرت عملی، نگاه مشتاق، ناآرام و پرانرژی در هر یک از ویژگیهای [صورت او] به نظر میرسید که چیزهای کمی از یک دانشآموز یا نویسنده کتاب، و از یک مرد اهل عمل و تجارت در جهان حکایت کند. جهان نور و حرکت از هر قسمت آن چشمک می زد.
یکی از برجستهترین، هرچند ناموفق، نشان دادن این امر بنیانگذار و سردبیر او در سال 1846 در روزنامه دیلی نیوز بود (به زودی به روزنامه پیشرو لیبرال تبدیل شد). خاستگاه روزنامه نگاری او، اعتقادات سیاسی و آمادگی او برای ایفای نقش به عنوان رهبر عقاید، و آرزوی او برای کسب درآمدی ثابت، مستقل از خلاقیت ادبی او و هرگونه تغییر در ذائقه خوانندگان رمان، او را بر آن داشت که در دهه 1840 چندین اقدام دوره ای را برنامه ریزی کند. . بازگشت به روزنامه نگاری روزانه به زودی یک اشتباه را نشان داد – بزرگترین شکست در حرفه ای که شامل تعداد کمی از این اشتباهات یا شکست ها بود. تمرین محدودتر اما شادتر از استعدادهای عملی او بلافاصله پس از آن آغاز شد: برای بیش از یک دهه او با انرژی و با بینش و شفقت فراوان، خانه ای اصلاحی را برای زنان بزهکار جوان اداره کرد که توسط دوست ثروتمندش آنجلا بوردت-کوتس تامین مالی شد. روحیه خیرخواهانه ای که در نوشته های او آشکار می شود اغلب در سخنرانی های عمومی، فعالیت های جمع آوری کمک های مالی، و اقدامات خصوصی خیریه او تجلی عملی می یابد.
دامبی و سان و دیوید کاپرفیلد
Dombey and Son (1846-1848) رمانی تعیین کننده در توسعه او بود، محصول برنامه ریزی دقیق تر و تفکر بالغ تر و اولین رمانی بود که در آن “ناراحتی فراگیر در مورد جامعه معاصر جای نگرانی متناوب با اشتباهات اجتماعی خاص را می گیرد.” همانطور که محقق کاتلین تیلوتسون مشاهده کرد. با استفاده برجسته و مؤثر از راهآهن، بسیار بهروز بود، اگرچه سؤالات مطرح شده شامل چالشهای اخلاقی و مذهبی همیشگی میشد که در اولین کلمات پل کودک در داستان پیشنهاد میشود: «پدر، پول چیست؟» برخی از مفاسد پول و غرور مکان و محدودیتهای ارزشهای «محترم» بررسی میشوند، فضیلت و نجابت انسانی اغلب (مانند جاهای دیگر در دیکنز) در میان افراد فقیر، فروتن و ساده کشف میشوند. در مرگ زودهنگام پل، دیکنز یک قسمت رقت انگیز دیگر را ارائه کرد. در آقای دامبی تلاش بلندپروازانهتری نسبت به قبل برای شخصیتپردازی جدی و درونی انجام داد.
دیوید کاپرفیلد (1849-1850) به عنوان «تعطیلات» از این دغدغههای اجتماعی بزرگتر توصیف شده است و بیشتر به خاطر فصلهای دوران کودکیاش، که منتقد ادموند ویلسون آن را بهعنوان «رگی مسحورکننده که قبلاً هرگز آن را کاملاً پیدا نکرده بود» توصیف کرده است. هرگز دوباره پیدا نکنم.» عمدتاً به همین دلیل و به دلیل علاقه زندگینامهای که دارد، همیشه جزو محبوبترین رمانهای او بوده و «فرزند مورد علاقه خود» دیکنز بوده است. این شامل مطالبی از زندگینامهای است که او اخیراً شروع کرده بود اما به زودی آن را رها کرد و به صورت اول شخص نوشته شد، تکنیکی جدید برای او. دیوید از بسیاری جهات با خالقش تفاوت دارد، با این حال، دیکنز از بسیاری از تجربیات اولیه استفاده کرد که برای او اهمیت زیادی داشتند – دوره کار او در کارخانه در زمانی که پدرش زندانی بود، مدرسه و مطالعه اش، علاقه اش به ماریا بیدنل، و به طور گذرا) ظهور او از گزارش پارلمانی به رمان نویسی موفق. در میکاوبر، رمان یکی از «شخصیتهای دیکنز» را ارائه میکند که قدرت تخیلیاش بسیار فراتر از روایتهایی است که در آنها شکل میگیرد. پیک ویک و سم ولر، خانم گامپ و آقای پکسنیف، و اسکروج برخی دیگر هستند.
سال های میانی
جاهطلبیهای روزنامهنگاری دیکنز سرانجام در «کلمات خانگی» (1850-1859) و جانشین آن، در تمام طول سال (1859-1888) شکلی دائمی یافت. مجموعه های هفتگی متفرقه داستانی، شعر، و مقاله با طیف وسیعی از موضوعات، تیراژهای قابل توجه و فزاینده ای داشتند و برای برخی از اعداد کریسمس به 300000 رسید. دیکنز در سریالهای تأسفانگیز «تاریخ کودک انگلستان» (1851-1853)، «روزگار سخت» (1854)، «داستان دو شهر» (1859)، و «انتظارات بزرگ» (1860-1861) و مقالاتی که برخی از آنها در Reprinted Pieces (1858) و The UnCommercial Traveler (1861، بعدها تقویت شد). بهویژه در سالهای 1850–1852 و در طول جنگ کریمه، او مطالب زیادی را در امور جاری سیاسی و اجتماعی ارائه کرد. در سالهای بعد او کمتر مینوشت – خیلی کمتر در مورد سیاست – و مجله نیز کمتر سیاسی بود. رماننویسان برجسته دیگری از جمله الیزابت گاسکل، ویلکی کالینز، چارلز رید و ادوارد جورج بولور-لیتون در سریالهایی همکاری کردند. شعر یکنواخت ضعیف بود. دیکنز در اینجا نامحسوس بود. گزارشی که اغلب مستحکم است، به شیوه ای روشن (گاهی دردناک) بود. هدایت او در این هفته نامه ها نشان دهنده مهارت های بسیار او به عنوان سردبیر و روزنامه نگار بود، اما همچنین محدودیت هایی در سلیقه و جاه طلبی های فکری او وجود داشت. مطالب در رابطه با رمان های او آشکار کننده است: او مسئولیت تمام نظرات بیان شده را بر عهده گرفت (به دلیل ناشناس بودن مقالات) و بر اساس آن مشارکت ها را انتخاب و اصلاح کرد. بنابراین، نظرات در مورد رویدادهای موضوعی و غیره به طور کلی ممکن است به عنوان نمایانگر نظرات او تلقی شود، خواه او آنها را نوشته باشد یا نه. هیچ نویسنده انگلیسی با موقعیتی مشابه 20 سال از دوران بلوغ خود را به چنین کارهای سردبیری بی وقفه اختصاص نداده است، و موفقیت هفته نامه ها نه تنها به دلیل نام برجسته او بلکه به دلیل خرد عملی و صنعت پایدار او بود. حتی در کارهای خلاقانه اش، همانطور که پسر بزرگش گفت.
رمانهایی از خانه تاریک تا دوریت کوچک چارلز دیکنز
رمانهای این سالها، خانه تاریک (۱۸۵۲–۱۸۵۳)، زمانهای سخت (۱۸۵۴)، و دوریت کوچک (۱۸۵۵–۱۸۵۷)، بسیار «تاریکتر» از رمانهای قبلی خود بودند. با ارائه تصویری بسیار فراگیر و به طرز فزایندهای غمانگیز از جامعه معاصر، به ناچار اغلب در آن زمان به عنوان تبلیغات تخیلی در مورد مسائل زودگذر دیده میشدند. آنها بسیار بیشتر از این هستند، اگرچه هرگز نمی توان به راحتی بیان کرد که چگونه تخیل دیکنز موضوعات متعدد آنها را به یک بینش هنری منسجم تبدیل کرد که فراتر از بافت تاریخی بی واسطه آنهاست. پرسشهای مشابهی توسط شخصیتها، مکانها و مؤسسات تخیلی او بر اساس اصلهای واقعی مطرح میشود. او یک بار در مورد گرفتن «عکاسی خیالی» از یک صحنه صحبت کرد، و یک تداخل مداوم بین رئالیسم عکاسی و «فانتزی» (یا تخیل) وجود دارد. همانطور که والتر باگهوت اشاره کرد، در سال 1858، دیکنز «لندن را مانند یک خبرنگار ویژه برای آیندگان توصیف میکند» و آیندگان قطعاً در داستان او پاسخ ناظری دقیق، آگاه و نگران به تحولات اجتماعی و سیاسی «عصر متحرک» را یافتهاند. “
در رمان های دهه 1850، او از نظر سیاسی مأیوس تر و از نظر احساسی تراژیک تر بود. طنز خشنتر است، طنز کمتر دلنشین و فراوان است، «پایانهای خوش» نسبت به داستانهای اولیه فروتنتر است. از نظر فنی، رمانهای بعدی منسجمتر هستند، طرحها به طور کاملتری با مضامین مرتبط هستند، و مضامین اغلب از طریق استفاده مداومتر از تصاویر و نمادها بیان میشوند (همچنین نمادهای تلخ، مانند مه در خانه سیاه یا زندان در لیتل دوریت). ). هنر او در اینجا بیشتر به شعر شباهت دارد تا آنچه در مقایسه های عکاسی یا روزنامه نگاری پیشنهاد می شود. شخصیتپردازی «دیکنزی» در شخصیتهای کمیک یا گروتسک بهشدت تعریفشده و سادهشده، مانند چادبند در خانه تاریک یا خانم اسپارسیت در دوران سخت ادامه مییابد، اما چهرههای بزرگ مقیاس از این نوع کمتر دیده میشوند (گامپس و میکاوبرها متعلق به اولینها هستند. نیمی از حرفه اش). شخصیت پردازی نیز بیشتر تابع “هدف و طراحی کلی” شده است. علاوه بر این، دیکنز شخصیتهایی با پیچیدگی بیشتری ارائه میکرد که پاسخهای پیچیدهتری را در خواننده برمیانگیخت (مثلاً ویلیام دوریت). حتی رهبران نوجوان، که معمولاً چهرههای معمولی لاغر بودند، اکنون اغلب در آرایش پیچیدهتر هستند و کمتر به راحتی توسط ثروت خوب پاداش میگیرند. با کاهش امیدهای سکولارش، دیکنز بیشتر به “راز بزرگ نهایی تمام زندگی” توجه کرد – عبارتی از دوریت کوچک، جایی که بعد معنوی کار او آشکارتر است. منتقدان در مورد اینکه یک رماننویس دنیوی تا چه حد توانسته است از نظر هنری دیدگاه خود را برای گنجاندن امور مذهبی بسط دهد، اختلاف نظر دارند. این رمانها نیز که آشکارا تلاشی بلندپروازانه برای کشف چشمانداز بشریت در این زمان هستند، پرسشهایی را در مورد هوشمندی و عمق درک او از جامعه مطرح میکنند که هنوز بحثهای زیادی در آن وجود دارد.
آخرین سالهای چارلز دیکنز
رمان های پایانی: داستان دو شهر، انتظارات بزرگ و دوست مشترک ما
دیکنز اگرچه خسته و بیمار بود، اما در آخرین رمان های خود مبتکر و ماجراجو باقی ماند. A Tale of Two Cities (1859) آزمایشی بود که کمتر از قبل بر شخصیت پردازی، دیالوگ و طنز تکیه داشت. روایتی مهیج و فشرده، آنقدر از نقاط قوت او بی بهره است که در میان آثار اصلی او به حساب بیاید. از خودگذشتگی سیدنی کارتن توسط دیکنز و بسیاری از خوانندگان بسیار تکان دهنده یافت شد. دکتر مانت اکنون دستاورد چشمگیرتری در شخصیت پردازی جدی به نظر می رسد. صحنههای انقلاب فرانسه، اگر چه در درک تاریخی سطحی باشند، واضح هستند. انتظارات بزرگ (1860-1861) از نظر روایت اول شخص و با تکیه بر بخش هایی از شخصیت و تجربه دیکنز به دیوید کاپرفیلد شباهت دارد. این کتاب مانند نسخه قبلی خود فشرده، فاقد همهجانبهی پانوراما از فیلمهای خانه سیاه، دوریت کوچک، و دوست مشترک ما است، اما، اگرچه جاهطلبانهترین رمان او نیست، اما موفقترین رمان اوست. ذهن قهرمان پیپ با ظرافت زیادی مورد بررسی قرار میگیرد و رشد او در دوران کودکی و جوانی که با آزمونهای سخت شخصیتی همراه است بهطور انتقادی اما دلسوزانه دنبال میشود. «انتظارات بزرگ» مختلف در کتاب بیاساس است – نظری به ارزشهای عصر و ضعفها و بدبختیهای شخصیتها. دوست متقابل ما (1864-1865)، آخرین رمان کامل دیکنز، این نقد ارزش های پولی و طبقاتی را ادامه می دهد. لندن اکنون تیرهتر از هر زمان دیگری است، و فساد، رضایت و سطحی نگری جامعه «محترم» به شدت مورد حمله قرار گرفته است. بسیاری از عناصر جدید به دنیای داستانی دیکنز وارد میشوند که رمان را به رمانی بزرگ و فراگیر تبدیل میکند، اما برخورد او با کمیکهای عجیب و غریب قدیمی (مانند بافین، وگ، و ونوس) گاهی بهشدت مکانیکی است.
چگونگی توسعه ناتمام راز ادوین درود (1870) نامشخص است. در اینجا دوباره دیکنز داستان پانوراما را ترک کرد تا بر یک کنش خصوصی محدود تمرکز کند. ظاهراً شخصیت اصلی جان جاسپر بود، که احترام برجستهاش به عنوان یک ارگانساز کلیسای جامع در تضاد شدید ، برادرزادهاش را به قتل رساند. این مفصل ترین برخورد او با مضامین جنایت، شرارت، و ناهنجاری های روانی بود که در سراسر رمان هایش تکرار می شود. او که یک جشن بزرگ زندگی بود، به مرگ نیز علاقه داشت.
سلامتی او پس از تور آمریکایی تنبیهکننده همچنان مخاطرهآمیز بود و به دلیل اعتیادش به خواندن سخت «سایکس و نانسی» بیشتر آسیب دید. تور خواندن خداحافظی او زمانی که در آوریل 1869 سقوط کرد، رها شد. او شروع به نوشتن رمان دیگری کرد و فصل خداحافظی کوتاهی را در لندن انجام داد و با این سخنرانی معروف به پایان رسید: «از این چراغ های زرق و برق، من اکنون برای همیشه ناپدید می شوم…»… کلماتی که کمتر از سه ماه بعد در کارت خاکسپاری او تکرار شد. او در ژوئن 1870 به طور ناگهانی درگذشت و در کلیسای وست مینستر به خاک سپرده شد.
برای خرید کتاب با تخفیف با ما همراه باشید.