کتاب تئوری انتخاب بر کنترل فرد بر احساسات و اعمال خود تأکید می کند و این مفهوم را می آموزد که همه رفتارها انتخاب می شود. توسط دکتر ویلیام گلاسر ایجاد شده است. این نظریه بیان می کند که تمام رفتارهای انسانی ناشی از تمایل به ارضای پنج نیاز اساسی انسان است: نیاز به دوست داشتن و پذیرفتن ، نیاز به قدرتمند بودن ، نیاز به آزادی ، نیاز به سرگرمی و نیاز به زنده ماندن. انسان فقط می تواند رفتار خود را کنترل کند. مفهوم رفتار کلی نیز در این امر دخیل است. این مفهومی است که افراد نمی توانند برای تغییر مستقیم فیزیولوژی خود (مانند حملات اضطرابی) یا احساسات خود کم کاری کنند ، اما تغییرات مستقیم در افکار و اعمال باعث تغییرات غیرمستقیم می شود.
کتاب تئوری انتخاب افراد را تشویق می کند تا روابطی شکل دهد که “دنیای با کیفیت” را ایجاد کند تا با دیگران همکاری و ارتباط برقرار کند. ما قبلاً بدیهیات اول را دیده ایم: انسانها فقط می توانند رفتار خود را کنترل کنند. دوم اینکه همه آنچه که ما از دیگران می گیریم اطلاعات است. شماره سه این است که تمام مشکلات روانشناختی طولانی مدت مشکلات رابطه هستند. اصل چهارم این است که ما باید حداقل یک رابطه رضایت بخش داشته باشیم. سایر موارد عبارتند از:
- گذشته ارتباط زیادی با آنچه که هستیم دارد ، اما ما را زندانی نمی کند.
- ما توسط پنج نیاز ژنتیکی هدایت می شویم.
- ما با ساختن “دنیای با کیفیت” این نیازها را برآورده می کنیم.
- همه رفتارها از چهار مولفه تشکیل شده است: عملکرد ، احساس ، تفکر و فیزیولوژی.
- تشخیص اینکه همه ما رفتار خود را کنترل می کنیم برای ما آزادی به همراه دارد.
- ما فقط بیش فعالی و تفکر “کنترل مستقیم” داریم ، اما از طریق اینها می توانیم بر احساس و فیزیولوژی کنترل غیر مستقیم داشته باشیم.
قسمتی از کتاب تئوری انتخاب
ما به یک روان شناسی جدید نیاز داریم
فرض کنیم می توانستید از تمام مردم دنیا که مشکل گرسنگی، بیماری یا فقر ندارند و ظاهرا دلایل زیادی برای زندگی کردن دارند، بخواهید صادقانه به سوال «چطوری؟» جواب بدهند. احتمالا میلیونها نفر از آنها می گفتند «من آدم بدبختی هستم.» اگر از آنها بپرسید چرا، تقریبا تمام آنها کس دیگری را عامل و علت بدبختی خود معرفی می کنند – مثلا معشوق یا معشوقه، زن، شوهر، همسر قبلی، فرزندان، والدین، معلمان، دانش آموزان با همکاران خود را عامل بدبختی خود معرفی می کنند.
تقریبا کمتر کسی را می توانیم پیدا کنیم که این جمله ها را نشنیده باشد «داری دیوانه ام می کنی… این واقعا عذابم می دهد… تو اصلا ملاحظه احساساتم را نمی کنی؟… آنقدر دیوانه ام میکنی که نمی توانم درست و غلط را تشخیص بدهم.» کسانی که چنین چیزهایی می گویند هرگز به این فکر نمی کنند که خودشان این بدبختی را انتخاب کرده اند.
تئوری انتخاب می گوید خود ما هستیم که تمام اعمال مان از جمله احساس بدبختی مان را انتخاب می کنیم. دیگران نه می توانند ما را بدبخت کنند و نه خوشبخت. تمام چیزی که از دیگران می توانیم بگیریم و تمام چیزی که به دیگران می توانیم بدهیم، اطلاعات است. اما اطلاعات فی نفسه و به خودی خود نمی تواند ما را وادار به انجام کاری با داشتن احساسی کند.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.