معرفی کتاب جنایت و مکافات اثر فیودور داستایفسکی
کتاب جنایت و مکافات اثر فیودور داستایفسکی برنده نوزدهمین دوره کتاب سال ایران در سال 1379 و بهترین ترجمه در حوزه ادبیات داستانی انتخاب و معرفی شده است.
داستایوسکى کتاب جنایت و مکافات را در سالِ 1866 نوشت. هفت سال پیش از نگارشِ آن، در سالِ 1859، در نامه اى به برادراَش، گفته بود طرحِ این داستان را در زندان ریخته، در دورانى که «با درد و دریغ و سرخوردگى» روزگار مىگذراند. او این اثر را «اقرارنامهیى در شکلِ رمان» خوانده بود و گفته بود قصد دارد آن را با «خونِ دل»اَش بنویسد.
جنایت و مکافات روایت زندگی دانشجویی به نام «راسکولنیکف» است که طبق انگیزه هایی که خودش هم نمی داند چیست مرتکب قتل میشود. وی زن رباخواری را همراه با خواهرش، که اتفاقی در زمان وقوع قتل در صحنه حاضر میشوند، به قتل می رساند، سپس خود را از خرج کردن پول و جواهراتی که برداشته ناتوان میبیند و پول و جواهرات را پنهان میکند.
پس از چند روز بیماری و بستری شدن در خانه، با این تصور که هر کس را که می بیند به او مظنون است، کار راسکولنیکف را به جنون میکشد. در این بین او عاشق سونیا، دختری که به خاطر مشکلات مالی خانوادهاش دست به تنفروشی زده، میشود. داستایفسکی این رابطه را به نشانه مهر خداوندی به انسان خطاکار استفاده کرده و همان عشق، نیروی رستگاری بخش می شود.
در واقع در این رمان ما با دو نوع جنایت سروکار داریم. دو انسان، که هریک در راستای یکى از این دو نظریه خواسته است «برتر بودن» و در نهایت به تنهایی کامل و جدایى از جامعه مىرسد و هریک سرنوشت خاص خود را مىیابد.
مشخصات کتاب جنایت و مکافات
- نویسنده فئودور داستایوفسکی
- مترجم محمد صادق سبط الشیخ
- ناشر سپهر ادب
- تعداد جلد 1
- موضوع رمان
- مناسب برای بزرگسالان
- شابک 978-600-97585-0-0
نقد کتاب
کتاب جنایت و مکافات
می دانم اگر قضاوت نادرستی در مورد کسی بکنم ، دنیا تمام تلاشش را می کند تا مرا در شرایط او قرار دهد تا به من ثابت کند که در تاریکی همه شبیه یکدیگریم.در قسمتی از کتاب می خوانیم : نزدیک غروب در یکی از روزهای بیش از حد گرم اوایل ماه ژوئیه، مرد جوانی از اتاق تنگ و کوچک خود، که آن را از سکنۀ کوچۀ م اجاره کرده بود، بیرون آمد و با تردید به آرامی به سوی پل ک راهی شد.
او زیرکانه از برخورد با زن صاحبخانۀ خود در راه پله خودداری کرد. اتاق وی درست در زیر شیروانی ساختمان پنج طبقه ای قرار داشت…کتاب «جنایت و مکافات« اثر «فئودور داستایوفسکی» و ترجمهی «محمد صادق سبط الشیخ » است.
نظر مترجم در مورد کتاب
مترجم درباره ی کتاب آورده است: «داستایوسکی جنایت و مکافات را در سال 1866 نوشت.
هفت سال پیش از نگارش آن، در سال 18599، در نامهای به برادراَش، گفته بود طرح این داستان را در زندان ریخته، در دورانی که با درد و دریغ و سرخوردگی روزگار میگذراند. در رمان داستایوسکی، این دو انسان (راسکولنیکف و سویدریگالوف)، که هریک در راستای یکی از این دو نظریه خواسته است برتر بودن خود را بیازماید، در نهایت به تنهایی کامل و جدایی از جامعه میرسد و هریک سرنوشت خاص خود را مییابد.
راسکولنیکف تنهایی را تاب نمی آورد و با پناه جستن به عشق و اعتراف به گناه دوباره به جامعه ی انسانی بازمی گردد. اما سویدریگالوف حتی در قلمروِ عشق نیز می خواهد اعمال اراده کند.
سویدریگالوف از این قلمرو رانده می شود، و در نهایت به این میرسد که باید در قلمرو دیگری اعمال اراده کند ـ قلمروی که دیگر مختص انسان های برتر نیست، قلمروی که سرنوشت محتوم همه ی انسان ها است.» این کتاب را انتشارات «سپهر ادب» منتشر کرده است و توسط هافکو به فروش می رسد.
خلاصه کتاب جنایت و مکافات
شخصیت اصلی این کتاب، رادیون رومانویچ راسکلنیکف، جوانی ۲۳ ساله است که فکری باز و کنجکاو دارد. جوانی خوشچهره که فقر و بیپولی او را در هم کوبیده است و باعث شده با مردم و زندگی اطرافش بیگانه باشد. راسکلنیکف افکاری آشفته دارد و مدام به موضوعات مختلف فکر میکند و تراوشات ذهنیاش بسیار زیاد است.
هنگام راه رفتن همیشه زیر لب چیزی زمزمه می کند و یا حتی با صدای بلند با خود صحبت میکند. راسکلنیکف از این این دنیا و ناعدالتی آن به تنگ آمده است. رازومیخین، تنها دوست واقعی راسکلنیکف که یک سال و نیم است او میشناسد، او را چنین توصیف می کند:
عبوس و گرفته و مغرور و متکبر است. در این اواخر و شاید هم خیلی از پیش بدگمان و مالیخولیایی شده است. بزرگوار و مهربان است، دوست ندارد احساسات خود را بیان کند. حاضر است زودتر سنگدلی خود را بنماید، تا، با سخن، احساسات قلبی خویش را ابراز دارد. گاهی هم هیچ مالیخولیایی نیست – بلکه فقط سرد و تا حدی غیرانسانی و بیاحساسات میشود و براستی چنان است که گویی در او دو خوی متضاد بهترتیب جای یکدیگر را میگیرند. گاهی بینهایت کمحرف است! هیچ وقت فرصت ندارد. همه مزاحمش هستند. اما خودش دراز میکشد و کاری نمی کند.
در ادامه می خوانیم :
هیچ بذله گو نیست ولی نه به دلیل آنکه کلمات تند پر معنی در چنته اش کم است، بلکه گویی فرصتی برای این گونه کارهای بیهوده ندارد. وقتی با او صحبت می کنند، تا به آخر به گفتههای طرف گوش نمیدهد. هرگز به آن چیزی که جلب توجه همه را میکند، توجهی ندارد. خیلی برای خود ارزش قائل است و البته بیحق هم نیست.
راسکلنیکف اجاره اتاق کوچکی را که در آن زندگی میکند را ندارد و با وجود اینکه خواهر و مادرش مدام به او کمک می کنند به خاطر همین بیپولی دانشگاه را نیز رها می کند. در همین حال، برای ساکت کردن طلبکاران و پیش بردن زندگی، مجبور است نزد آلینا ایوانونا، پیرزن نزول خور برود و با گرو گذاشتن اشیاء قیمتی که دارد، مقداری پول به دست بیاورد.
داستایفسکی در ابتدای رمان، ذهنیت و وضعیف کلی راسکلنیکف و چند اتفاق مهم را بیان می کند و فشارهای موجود را شرح می دهد. سپس اتفاق مهم داستان رخ می دهد. اتفاقی که اساس کتاب جنایت و مکافات است.
راسکلنیکف تصمیم می گیرد که نقشه خود را عملی کند و با یک تبر، آلینا ایوانونا، پیرزن نزول خور را به قتل برساند.
پیشنهاد دشت کتاب
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.