معرفی کتاب هزار و یک شب
کتاب هزار و یک شب اثر عبداللطیف طسوجی مجموعه ای از داستان های افسانه ای قدیمی به نقل از شهریار پادشاه ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است و اکثر ماجراهای آن در بغداد و ایران می گذرد.
کتاب هزار و یک شب یکی از متون ادبی چند ملیتی است که زنان در آن حضوری روشن و فعّال دارند. قهرمان قصّه ها زنی با تدبیر و هوشیار است که با نقل قصّههایی هوشمندانه، پادشاهی خودکامه و مستبد را به پایگاه خودآگاهی میرساند. روند قصّهگویی شهرزاد در طی هزار و یک شب و مقایسه مضامین قصّهها با توجه به ریختشناسی و اجزای سازای آنها نشان میدهد که وی در اجرای این حرکت بشر دوستانه و ایثار در جهت نجات جان خواهران سرزمینش کاملاً هوشمندانه قدم گذاشته است.
عبداللطیف طسوجی، نویسنده، مترجم و از فاضلهای دوره فتحعلی شاه بود. علم ادبی او در زمان خودش به قدری بوده که لغتنامه برهان قاطع را اصلاح کرد. در سال 1259 به دستور شاهزاده بهمن میرزا ترجمه هزار و یک شب از عربی به فارسی را شروع میکند. محمدعلیخان اصفهانی، متخلص به سروش، هم او را در این راه و در تبدیل اشعار عربی به فارسی همراهی کرد. سرانجام در سال 1261 برای اولین بار در چاپخانه سنگی تبریز هزار و یک شب چاپ میشود و تا به امروز هم از همان نسخه طسوجی استفاده میشود.
مشخصات کتاب هزار و یک شب
- نویسنده عبداللطیف طسوجی
- ناشر نیک رجام
- تعداد جلد 1
- موضوع داستان های عربی
- مناسب برای تمامی سنین
- شابک 978-964-9913-67-4
نقد کتاب هزار و یک شب
کتاب هزار و یک شب اثر عبداللطیف طسوجی که ناشر در معرفی این اثر آورده است: «هزارویک شب رهاورد سفر قصه ها، فرهنگ ها و تمدن هاست و پس از ادیسهی هومر، تنها اثر داستانی جهان است که یکسره از سفر پدید آمده است. در سیصدسالی که با هزارویک شب بر جهان گذشته، این کتاب جذاب و خواندنی و ماندگار بر فرهنگ بشری تأثیر فراوان گذاشته است.
این تأثیر را میتوان در موسیقی و تئاتر و هنر پاپ تا توریسم و آرایش تبلیغات تجاری و کارتون های سینمایی و حتی سبکهای ادبی چون واقع گرایی جادویی داستان نویسان بزرگ آمریکای لاتین چون بورخس و مارکز و اکنون نویسندگان پست مدرن مشاهده کرد.
خلاصه کتاب
پسر عمّم گفت: حاجتی به تو دارم باید مخالفت نکنی. من سوگندها یاد کردم که مخالفت نکنم. در حال برخاست و زمانی از من پنهان شد. چون باز آمد دختری ماهمنظر با خود بیاورد و با من گفت که این دختر را در فلان گورستان و فلان مکان به سردابه اندر برده به انتظار من بنشینید. من نتوانستم که مخالفت کنم دختر را برداشتم و به همانجا بردم.
هنوز ننشسته بودیم که پسر عمّم بیامد و کیسهای که گچ و تیشهای در آن بود و طاسک آبی بیاورد و گوری را که در میان سردابه بود بشکافت و خاک و سنگ به یکسو ریخت تخته سنگی پیدا گشت و به زیر اندر دریچه نردبانی پدید شد. پسر عمّم به آن دختر اشارتی کرد. در حال آن دختر از نردبان به زیر شد. پسر عمّم روی به من آورده گفت: احسان بر من تمام کن.
گفتم: هرچه گویی چنان کنم. گفت: چون من از نردبان به زیر شوم سنگ بر دریچه بینداز و خاک بر آن بریز پس از آن گچ را با آب عجین کرده گور را گچاندود گردان بدانسان که کسی نداند که این گور شکافته است و بدانکه یک سال است من در این مکان زحمت میبرم تا این مکان را آماده ساختهام و حاجت من از تو همین بود. این بگفت و از نردبان به زیر رفت.
پیشنهاد دشت کتاب
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.