داستایوفسکی نویسنده کتاب ابله در سال 1821 در مسکو متولد شد. او از همان کودکی از طریق افسانه ها و از طریق کتاب های نویسندگان روسی و خارجی با ادبیات آشنا شد. مادرش 15 سالگی فئودور در سال 1837 درگذشت. تقریباً در همان زمان ، مدرسه را رها کرد و وارد دانشگاه مهندسی نظامی شد. پس از فارغ التحصیلی ، او به عنوان یک مهندس مشغول به کار شد. مدت کوتاهی از یک سبک زندگی فاخر لذت می برد و برای کسب درآمد اضافی کتاب ترجمه می کند.
در اواسط دهه 1840 او اولین رمان خود را به نام “مردم فقیر” نوشت که باعث شد وی به محافل ادبی سن پترزبورگ راه یابد. در سال 1849 به جرم عضویت در گروه ادبی که درباره کتابهای ممنوعه بحث می کردند ، دستگیر شد. وی به اعدام محکوم شد اما در آخرین لحظه این حکم تخفیف یافت. وی چهار سال را در اردوگاه زندان سیبری گذراند و پس از آن شش سال خدمت اجباری نظامی را در تبعید گذراند. پس از آن داستایوفسکی به روزنامه نگاری کرد ، مجله های شخصی خود را منتشر کرد و ویراستاری کرد.
بعد از چند سال یک مجموعه از نوشته های خود را به نام “یک نویسنده دفتر خاطرات” منتشر کرد. او شروع به سفر به اطراف اروپای غربی کرد. در همین حین به قمار اعتیاد پیدا کرد که منجر به مشکلات مالی شد. برای مدتی مجبور شد پول طلب کند ، اما سرانجام به یکی از خوانندگان مشهور و بسیار مورد توجه روس تبدیل شد. کتاب ابله به طور گسترده در داخل و خارج از روسیه خوانده شد. کتاب های او به بیش از 170 زبان ترجمه شده است و اساس بسیاری از فیلم ها بوده است.
خلاصه ی کتاب ابله
کتاب ابله درباره ی یک پرنس است که به مدت چهارسال در یک کلینیک در سوئیس مشغول به درمان بوده است. نام پرنس میشکین است و نزدیک به سی سال سن دارد. او پس ازچهار سال به سن پترزبورگ برمی گردد. پرنس تنها با یکی از خویشان دور خود در ارتباط است. یک خانواده که سه فرزند دختر دارند. پرنس یک دستیار با نام گانیا دارد که گانیا نیز هنگام بازدید از خانواده با پرنس همراه می شود. گانیا یک جوان جاه طلب و بسیار مغرور است.
قسمتی از رمان ابله اثر فئودور داستایوفسکی
ژنرال با خوشرویی خندان گفت: «ببینید پرنس، اگر شما حقیقتا همین طوری باشید که ظاهرتان نشان می دهد آشنایی با شما باید خوشایند باشد. فقط می بینید که من خیلی گرفتارم. همین الان باز باید بنشینم و چند کاغذ و نامه را بخوانم و امضا کنم و بعد بروم خدمت حضرت اشرف و بعد بروم سر کارم در اداره. اینست که با وجود اینکه از دیدن و آشنایی با آدم ها… البته آدم هایبزرگوار… ولی خوب… گرچه من به قدری اطمینان دارم که شما جوان تربیت شده و تحصیل کرده ای هستید که… راستی چند سال تان است؟
بیست و شش سال!
عجب! فکر می کردم خیلی جوان ترید!
بله، ظاهرأ صورتم جوان می نماید. سعی خواهم کرد مزاحم شما نشوم این کار را زود یاد خواهم گرفت. چون اصولا از مزاحم شدن خیلی بیزارم….
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.