معرفی کتاب صنم اثر مهسا طایع
کتاب صنم اثر مهسا طایع ، است به چاپ انتشارات الماس پارسیان. این کتاب روایتی دارد از زندگی راحله و صنم، مادر و دختری که مرد زندگی شان را خیلی زود از دست داده اند. راحله به خواست خانواده اش و به امید زندگی با مردی که جای خالی سعید را برای دخترش پر کند تن به ازدواج با مردی می دهد که پسری نه ساله دارد.
مادر و پدر راحله بعد از اینکه خیالشان از بابت زندگی دخترشان آسوده می شود برای ادامه مداوا و زندگی در کنار پسر و عروسشان راهی هلند می شوند و این در حالی است بهزاد به ناگاه آدمی دیگر می شود، مردی سرد و خشن که همه رفتارهایش راحله را مهمان غم می کند.
مشخصات کتاب صنم
- نام صنم
- نویسنده مهسا طایع
- ناشر الماس پارسیان
- تاریخ نشر 1398
- نوبت چاپ 1
- تعداد صفحات 264
- تعداد جلد 1
- رده سنی بزرگسال
- زبان فارسی
- نوع جلد شومیز
- ابعاد 21*14*1.6
- وزن 329 گرم
- شابک 9786226116077
برگی از کتاب صنم اثر مهسا طایع
نور ماه ، اتاق را سايه روشن كرده بود . زيبايي حيرت انگيز ماه ، راحله را به سوي پنجره كشاند ، و او لحظاتي به نظاره ايستاد.با تك ضربه اي كه به در نواخته شد ، افكار سرگردان او در هم ريخت و لحظه اي بعد قامت بلند پدرش را ديد كه در استانه در ظاهر شد . به سويش لبخند زد و او را دعوت به نشستن نمود. اقاي ايماني به دخترش كه اكنون در مقابل او نشسته بود خيره شد .
راحله خوب مي دانست كه پدر براي چه به اتاقش امده است ، سرش را پايين انداخت و خود را به مرتب نمودن چين هاي دامنش مشغول كرد . آقاي ايماني سكوت را شكست و در حالي كه لحني ملايم و غمگين به كلامش داده بود ، گفت : – دخترم ! بلاخره تصميمت رو گرفته اي يا نه ؟ تا وقتي كه خيال من و مادرت از طرف تو اسوده نشه ، نمي تونيم به هلند بريم .
قسمتی از کتاب صنم
راحله چشمان در اشك نشسته اش را به پدر دوخت و به ارامي گفت : – ولي پدر ، من بعد از مرگ سعيد به هيچ مرد ديگه اي فكر نكردم ، نمي تونم هيچ كس رو به جاي او قرار بدم ! اقاي ايماني سيگاري از جيبش در اورد و ان را گوشه لب نهادو گفت : – مي دونم برات خيلي سخته ، از علاقه تو به سعيد همه اگاه اند، تو چهار ساله كه گوشه اين اتاق نشستي و اشك ريختي ، ولي آخرش چي ؟! تو هنوز جووني… ، تازه صنم هم پدر مي خواد، ولي اگر ديرتر اقدام كني ، سن او بالاتر مي ره و وجود يك غريبه رو به سختي نمي تونه تحمل كنه .
راحله دسته اي از موهاي بلندش را كه بر روي پيشاني لغزيده بود ، كنار زد و گفت : – پدر جان شما مطمئنين كه صنم… ! راحله نتوانست بيشتر ادامه دهد و دوباره سكوت كرد اقاي ايماني اهي كشيد و گفت : – دخترم خوب فكراتو بكن ببين از اين سه تا خواستگار ، كدام يك مي تونند شوهر خوبي براي تو و پدر مهرباني براي صنم باشن ! اين را گفت و راحله را با دنيايي از غم و اندوه تنها گذاشت.
پیشنهاد دشت کتاب
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.