معرفی کتاب چه کسی پنیر مرا جابجا کرد ترجمه نغمه علی قلی
کتاب چه کسی پنیر مرا جابجا کرد ترجمه نغمه علی قلی نوشته ی اسپنسر جانسون، راه ایجاد تغییر در زندگی و همچنین ایجاد تنوع در زندگی را به شیوهای زیبا آموزش میدهد.
چارچوب اصلی کتاب چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟ بر این اساس است تا انسانهایی که در رویارویی با مشکلات و پیشامدهای ناگوار دست روی دست میگذارند و به دنبال شرایط جدید راهی نمیشوند، مورد انتقاد واقع شوند.
داستان از این قرار است که کتاب به شما توصیه میکند در صورتی که میبینید کسب و کار شما، شرایط زندگیتان و یا هر چیزی طبق روال همیشگی نیست، مانند دو موش بیفکر، فوراً دست به اقدام جدید و تغییر شرایط بزنید.
توصیه این کتاب به شما این است که اگر هر روز در جایی پنیر زیادی مییافتید و امروز از پنیر خبری نبود، فورا شرایط را تغییر دهید. موشها کندو کاو نمی کنند، غصه نمیخورند و در انتظار الگوهای همیشگی نمینشینند. بلکه اگر در گوشهای، هر روز پنیری مییافتند و امروز در آن نقطه از پنیر خبری نبود، سریع به دنبال پنیری دیگر در گوشه ای دیگر میروند.
در این داستان، چهار موجود خیالی به تصویر کشیده شدهاند. دو آدم کوچولو با نامهای هِم و هاو و دو موش با نامهای اسنیف و اسکاری که هر یک ابعاد پیچیده و ساده ما را فارغ از سن، جنسیت، نژاد و ملیت نشان می دهند. گاهی ما ممکن است مانند اسنیف عمل کنیم، او خیلی سریع تغییر میکند، یا مانند اسکاری باشیم که خیلی زود وارد عمل میشود.
مشخصات کتاب چه کسی پنیر مرا جابجا کرد ترجمه نغمه علی قلی
- نویسنده اسپنسر جانسون
- مترجم نغمه علی قلی
- ناشر تیموری
- تعداد جلد 1
- موضوع روانشناسی
- مناسب برای بزرگسالان
- شابک 978-600-6629-34-6
- وزن 90 گرم
- قطع رقعی
- تعداد صفحات 68 صفحه
- نوع جلد شومیز
نقد و بررسی کتاب
جهان اطراف ما همواره در حال تغییر است و در دورهی نوجوانی برخورد با این تغییرات بسیار بیشتر از دوران بزرگسالی است. نکته مهم اما نحوه برخورد با تغییرات است. کتاب چه کسی پنیر مرا جابجا کرد ترجمه نغمه علی قلی کتابی بسیار سودمند برای افزایش مهارت نوجوانان در برابر تغییرات زندگی است.
با خواندن داستان کتاب یاد میگیریم که چگونه مسائل مختلف را بیش از حد جدی و سخت نگیریم و چگونه خود را سریعتر با تغییرات وفق دهیم و در نهایت بهترین تصمیم ممکن را بگیریم تا هر تغییری در نهایت به سود ما تمام شود.
خلاصه کتاب چه کسی پنیر مرا جابجا کرد ترجمه نغمه علی قلی
داستان ماجرای دو موش به نامهای اسنیف و اسکِری و دو آدم کوچولو به نامهای هِم و ها است که همگی در دالانی پر پیچ و خم زندگی میکنند و به دنبال پنیر برای پر کردن شکم خود و رسیدن به سعادت و خوشبختی هستند. در این داستان پنیر استعارهای است از آنچه انسان میخواهد و آرزویش را دارد.
مثل آرزوی شاگرد اول شدن یا نمرات خوب گرفتن، عضو تیمی شدن، به دست آوردن شغلی خوب و مناسب، داشتن رابطهای خوب و دوستانه و در نهایت داشتن احساسی خوب از خود. دالان، نماد جایی است که میتوان در آن برای آرزوی خود تلاش کرد مثل خانواده، جامعه، مدرسه، محل کار و یا جایی که در آن بازی میکنید.
چهار شخصیت داستان با تغییری غیرمنتظره مواجه میشوند ولی تنها یکی از آنها به خوبی به تغییر واکنش مناسب میدهد و سپس آنچه را که آموخته است را بر روی دیوارهای دالان مینویسد. زمانیکه خواننده دستنوشتههای روی دیوار را میخواند متوجه میشود که چگونه بر ترسهایش غلبه کند و از تغییر پیش آمده به عنوان راهی برای رسیدن به موقعیت بهتر استفاده کند.
شخصیتهای خیالی کتاب موشها و آدم کوچولوها بدون در نظر گرفتن جنس، سن و ملیت نماینده بخشهای ساده و پیچیدهی شخصیت ما هستند و هرکدام از ما در بخشهایی از زندگی احتمالا شبیه به یکی از شخصیتهای داستان عمل کردهایم.
اسنیف به خوبی تغییرات را درک میکند. اسکری به سرعت وارد عمل میشود. هم که از تغییر میترسد چون فکر میکند تغییرات منجر به خراب شدن اوضاع میشود، در برابر تغییرات مقاومت میکند و آن را انکار میکند. ها که وقتی متوجه میشود تغییرات میتواند منجر به اوضاع و شرایط بهتری شود، میآموزد که چگونه خود را با تغییرات به بهترین شکل وفق دهد تا به نتیجه دلخواه خود برسد.
قسمتی از کتاب چه کسی پنیر مرا جابجا کرد ترجمه نغمه علی قلی
گردهمایی. دبیرستان شهر. وقت ناهار
زنگ مدرسه به صدا درآمد و هفت دوست با عجله از کلاسهای خود به طرف کافهتریا و میزی که همیشه در آنجا با هم ناهار میخوردند، دویدند. همهی آنان به تازگی شنیده بودند که قرار است تغییری بزرگ و عمده در مدرسهشان رخ دهد و میخواستند دربارهی آن صحبت کنند.
کریس و ملانی اولین کسانی بودند که به آنجا رسیدند. کریس پرسید: «نظرت دربارهی تغییرات چیه؟» ملانی تنها شانههایش را بالا انداخت.
لحظاتی بعد، پیتر، کری، آنا، کارل و جاش هم از راه رسیدند، که آنان نیز همان پرسش کریس را داشتند. دقایقی قبل، مدیر مدرسه اعلام کرده بود که تغییری بزرگ در برنامههای مدرسه به وجود خواهد آمد و از آن به بعد به علت شلوغی و ازدحام جمعیت در مدرسه، تعداد ترمها تغییر خواهد کرد.
آنا در حالی که کوله پشتیاش را روی زمین میگذاشت، گفت: «من که میگم این تغییرات مزخرفه. من همون برنامهی قبلی رو بیشتر دوست داشتم. چرا باید همه چی تغییر کنه؟»
پیتر نظر او را تایید کرد و گفت : «حق با توئه. این واقعا احمقانهس. حالا بعضی از ماها مجبور میشیم معلممون رو عوض کنیم».
کریس پرسید: «خوب که چی؟»
جاش غر و لند کنان گفت: «درست موقعی که تو به چیزی عادت میکنی، اونا قوانین رو عوض میکنن»
کریس گفت: «هی بچهها، کی میدونه، شاید اوضاع بهتر بشه. مدرسه خیلی شلوغه و این تغییر ممکنه به این مساله کمک کنه»
کارل که سال قبل از سه درس رد شده بود و دوباره داشت آنها را میخواند، گفت: «برای من مهم نیست. من نمیخوام تغییر کنم»
کری زد زیر خنده. «پس تو مخالف این تغییرات هستی، حتی اگر باعث بهتر شدن اوضاع بشه؟»
کارل با لحن جدی گفت: «هرگز هیچی بهتر نمیشه»
پیشنهاد دشت کتاب
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.