معرفی کتاب تنفس هوای تازه نوشته جورج اورول
کتاب تنفس هوای تازه ، هفتمین رمان جورج اورول است که در آغاز جنگ جهانی دوم چاپ شد. این رمان حال و هوای مأیوس کنندهٔ انگلستان پیش از جنگ را با اوضاع پس از جنگ مقایسه می کند.
مرد میانسالی به یک باره از زندگی روزمره اش خسته شده و برای تنفس هوایی تازه، یاد ایام کودکی می کند. سیر زندگی مرد از کودکی تا بزرگسالی از زبان خودش و تصمیمی که میگیرد و ادامه ماجرا، انسان را به گذشتهای که ساده از کنارش رد شده ولی ته ذهنش هنوز وجود دارد، میبرد.
جورج اورول (George Orwell) در این اثر نیز همانند بسیاری از آثار دیگرش به مسائل اجتماعی جامعه در قالب رمان میپردازد. او خواننده را با خودش به سالها قبل برده و در ستایش آن روزگاران سخن میراند، سخنانی بر علیه تکنولوژی که انسان درگیر روزمرگی را وارد آرامشی نوستالژیک میکند، آرامشی پیش از دنیای مدرن امروز و فرهنگ متریالیسم و تجملگرایانهاش. «اورول» با اظهار تأسف برای نابودی ذات و طبیعت زندگی انسان دیروز، برای آیندهٔ دنیا ابراز نگرانی میکند.
مشخصات کتاب تنفس هوای تازه
- نویسنده : جورج اورول
- مترجم : فرید رضوی
- ناشر : باران خرد
- تعداد : جلد 1
- موضوع : رمان
- مناسب برای : بزرگسالان
- شابک : 978-600-97249-4-9
- وزن : 304 گرم
- قطع : رقعی
- تعداد صفحات : 261 صفحه
- نوع جلد : شومیز
نقد و بررسی کتاب
همه ما در لحظات تنهایی و خلوت خود دوست داریم هوایی را تنفس کنیم که از آلودگیهای دغدغه و دودهای دنیای مدرن و ماشین زدگی پاک باشد؛ اما در هر گوشهای، زیر هر سقفی و در هر خلوتی، بار زندگی مدرن بر دوشمان چنان سنگینی میکند که احساس خفقان میکنیم و یک آن هم نمیتوانیم خودمان را از روزمرگی وارهانیم.
احساسات، عواطف، دوستی، جوانمردی، رأفت و هر صفت والای انسانی ای که در وجود آدمی نهادینه بود، با ظهور تجدد و فرهنگ مصرفی از بین رفته و دیگر نشانی در ذات آدمیان از این ویژگیها یافت نمیشود. در کتاب تنفس هوای تازه ، جورج اورول بیانیه ای علیه جنگ که آن را در نتیجه زندگی پیشرفته و مدرن این روزگار میداند، صادر میکند و انسان وازده امروزی را دعوت به بازگشت به همان آرامش نوستالوژیکی میکند که پیش از پیشرفت دنیا و زندگی مدرنیته وجود داشته و انسانی را که توانسته تمامی احساسات و ارزشهای انسانی اش را حفظ کند، می ستاید.
قسمتی از کتاب کتاب تنفس هوای تازه
در واقع این ایده روزی به ذهنم خطور کرد که می خواستم بروم دندانهای مصنوعی ام را بگیرم.
خوب آن روز صبح را به خاطر دارم. حدود یک ربع مانده به هشت از تختخوابم بیرون آمدم و به حمام پریدم. آن روز یکی از صبحهای بسیار سرد ژانویه بود و هوا ابری و به رنگ زرد مایل به طوسی بود.
در بیرون پنجره مربع حمام و در پایین، من قادر بودم باغچه چمنکاری چهار و نیم در نه متری را که دیواری از شمشاد دور آن کشیده و در وسطش راهِ رفت و آمدی داشت، ببینم. ما به آنجا باغ پشتی می گفتیم. در تمام خانه های جاده السمر چنین باغ چمنکاری ای با دیوار شمشاد وجود دارد؛ فقط در خانه ای که بچه در آن نیست، راه بین چمن آن، همچنان سبز است.
در ادامه کتاب تنفس هوای تازه می خوانیم :
تلاش می کردم صورتم را با یک تیغ کند بتراشم و شیر آب هم باز بود. صورتم داشت از توی آینه به من نگاه می کرد و پایین آن، توی یک قفسه کوچک روی روشویی دندانهای آن صورت در یک لیوان آب غوطه ور بود.
دندانپزشکم، آقای وارنر آنها را به صورت موقت تا وقتی دندانهای مصنوعی ام آماده شوند به من داده بود والاّ من چنین صورت وارفته ای نداشتم. صورتم از همان صورتهای گل انداخته قرمزی بود که به رنگ بورِ موها و چشمهای آبی کم رنگم می آمد. خدا را سپاس که موهایم هنوز نه ریخته و نه سفید شده است و شاید وقتی دندانهای مصنوعی ام را گذاشتم، جوانتر از چهل و پنج سال به نظر بیایم …
پیشنهاد دشت کتاب
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.