در کتاب دنیای سوفی ،سوفی آموندسن پس از پیاده روی از مدرسه با دوستش جوانا یک روز در اوایل ماه مه ، نامه کوچکی را در صندوق پستی خود پیدا می کند. این آدرس بدون مهر به او خطاب شده است و فقط شامل یک سوال است – “شما کی هستید؟”
این نامه سوفی را به فکر وا می دارد که کیست و جهان از کجا آمده است. پرسیدن این سوالات آسان است و پاسخ دادن به آنها تقریباً غیرممکن است. سوفی می فهمد که قبلاً هرگز واقعاً به این چیزها فکر نکرده است ، و وقتی این را می فهمد که هیچ چیز مهمتر فهمیدن جواب این سوال نیست. به نظر می رسد دانستن اینکه ما واقعاً چه کسی هستیم برای داشتن معنی و معنا در زندگی ما ضروری است.
فراتر از آن ، ما در جهان زندگی می کنیم و در تعامل مداوم با طبیعت هستیم ، با این حال اکثر مردم این تعامل را امری مسلم می دانند که متوقف نمی شوند تا بدانند که چگونه خود جهان بوجود آمده است. ما به عنوان بچه های کوچک بسیار کنجکاو هستیم ، و در مورد همه چیز تعجب می کنیم ، اما با ادامه زندگی ، ما بعضی چیزها را طبیعی می گیریم حتی اگر آنها را نمی فهمیم. سوفی که با مادرش صحبت می کند متوجه می شود که بیشتر بزرگسالان نه تنها این سوالات را از خود نمی پرسند ، بلکه فکر می کنند انجام چنین کاری پوچ است.
اما سوفی این مسئله را جدی می گیرد و در مورد آن فکر می کند. سوفی از دشواریهای موجود در تلاش برای پاسخگویی به چنین سوالاتی و همچنین اهمیت پرسیدن آنها آگاه است.
قسمتی از کتاب دنیای سوفی
سوفی آموندسن از مدرسه به خانه می رفت. تکه اول راه را با یووانا آمده بود. درباره آدم های ماشینی حرف زده بودند. یووانا عقیده داشت مغز انسان مانند کامپیوتری پیشرفته است. سوفی خیلی مطمئن نبود. آدمیزاد لابد بیش از یک قطعه افزار است؟ به فروشگاه بزرگ که رسیدند راهشان از هم جدا شد. سوفی بیرون شهر زندگی می کرد و راهش تا مدرسه دو برابر یووانا بود. بعد از باغ آنها بنای دیگری نبود، خانه شان انتهای دنیا می نمود. جنگل از همان جا شروع می شد.
آمد و آمد تا رسید به کوچه کلوور. در آخر کوچه پیچ تندی بود، به نام پیچ ناخدا. احدی گذرش به این طرفها نمی افتاد مگر در تعطیلات آخر هفته.
اوائل ماه مه بود. شاخه های سرکش نرگسهای زرد، گرد درختان میوه بعضی از باغها پیچیده بود. برگهای سبز کمرنگ درختان غان تازه در آمده بود. شگفتا چگونه همه چیز در این وقت سال می شکفد! زمین که رو به گرمی نهاد و دانه های آخر برف که آب شد، خروارها گیاه سبز از خاک بیجان سر در می آورد، چه این را سبب می شود؟ سوفی در باغ را گشود، به صندوق پست نگاهی انداخت. معمولا مقدار زیادی برگه آگهی و یک یا چند پاکت بزرگ برای مادرش آنجا بود، اینها را روی میز آشپزخانه می ریخت و می رفت طبقه بالا…
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.