کتاب چراغ آخر نوشته ی صادق چوبک زاده است. صادق چوبک متولد 1294 در بوشهر است. او در سال1377 فوت کرد. صاق چوبک به همراه صادق هدایت اولین داستان نویسان مدرن در ایران بودند. از آثار مشهور او می توان از مجموعه داستان انتری که طوطی اش مرده بود اشاره کرد. اکثر داستان های چوبک درباره ی بدبختی مردمی است که درگیر خرافات و جهل هستند. مردمی که تعصب بیجا بر روی مذهب دارند.
معرفی کتاب چراغ آخر
داستان جوانی را تعریف می کند که احساس تکلیف می کند تا اجازه ندهد یک معرکه گیر روی افکار مردم تسلط پیدا کند. جوان یک روشن فکر است که باید با یک واعظ مذهبی که معرکه گیر است مقابله کند. در ابتدا جوان تصور می کند کار ساده ای است. هر چه بیشتر می گذرد شرایط برای جوان سخت تر می شود. چوبک داستان نویس ماهری است. او با وصف های دل نشین از شرایط سخت و شخصیت ها داستان شگفت انگیزی خلق کرده است. او از تفکر ها و نقد های اجتماعی می گوید و خواننده را به فکر فرو می برد. با توصیف هایی که می کند از تمامی شخصیت ها یک تصویر زنده به خواننده ی داستان ارائه می دهد. کتاب چراغ آخر بهترین داستان های چوبک را در خود جای داده است.
قسمتی از کتاب چراغ آخر
کشتی تازه لنگر برداشته و راه دریا را پیش گرفته بود، اما هنوز صدای دندان قرچه چرثقیل ها که مدتی پیش از کار افتاده بودند تو گوش جواد زن نق می کرد و درونش ر می خراشید. کشتی به خود می لرزید. صدای کشدار جهنمی آتشخانه و موتور و لرزش دردناکی در تن آن انداخته بود. تخته های كف آن زیر پیش مورمور می کرد و حالت خواب رفتگی در پای خودش حس می کرد. او با سفر دریا آشنا بود. اما آن چه در این سفر آزارش می داد، گروه بسیاری از مسافرین جورواجور و زوار رنگ وارنگی بودند که بلیت درجه سه داشتند و روی سطح کشتی پهلوی او تو همدیگر وول می زدند. اگر پول بیشتری داشت،
او هم دست کم یک بلیت درجه دو می خرید و می رفت تو یک اتاق کوچک که حمام و روشویی و تخت خواب پاکیزه ای داشت و دور از شلوغی در را رو خودش می بست و از دریچه کوچک گردی که در چسبان کیپی داشت تو دریا نگه می کرد. اما اکنون که او هم رو سطحه جا داشت ناچار بود دست کم از بوشهر تا بصره را با صد جور آدم دیگر همنشین و دمخور باشد و تو روی آن ها نگه کند و جار و جنجالشان را تحمل کند. چاره نبود.
فصل زیارت بود. مسافرین درجه یک و دو، در اتاق های خود در طبقه های بالای کشتی جا گرفته بودند و گروهی از آن ها که کاری نداشتند رو نرده های عرشه خم شده بودند و به مسافرین درجه سه و دریا نگه می کردند. مسافرین درجه سه گله بگله رو سطح کشتی جا گرفته بودند. هرکه هر فرشی داشت زیر پایش گسترده و نشسته بود. از دم پله ورودی همین طور آدم نشسته بود تا دور انبار بزرگ و پای پلکانی که به عرشه و پل و اتاق های درجه یک و دو می رفت و همه جا پر بود از زوار و مسافرین ایرانی و هندی و افغانی و عرب و سیاه و سفید و زن و بچه که تو هم وول می زدند.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.