کتاب گندم نوشته ی نویسنده ی پر طرفدار م.مودب پور است. سامان نقش اول داستان است. در تمامی کتاب های مودب پور نقش اول تنها نیست و یک دوست صمیمی شاد و شوخ طبع دارد. کامیار در این رمان همان پسر بازیگوش است. سامان بر خلاف کامیار شخصیت آرام و منطقی دارد. فضای کلی رمان گندم به مکالمات و توصیفات اختصاص داده شده است. توصیف مکالمات سه شخصیت اصلی داستان در در اینرمان بیش از هر چیز دیگری آمده است.
سامان دلباخته ی گندم می شود. گندم برای فهمیدن یک موضوع خانه را ترک می کند و این نقطه ی شروع داستان است. زمانی که گندم خانه را ترک می کند با افرادی آشنا می شود که باعث می شود داستان برای خوانندگان جذاب شود. در کتاب گندم علاوه بر نوشته های طنز و احساسی، بسیاری از مشکلات اجتماعی هم آورده شده است. حتی پایان تلخ رمان از طرف خوانندگان کتاب به عنوان یکی از نقاط مثبت خرید کتاب گندم یاد شده است.
قسمتی از کتاب گندم
- – اینجا چیکارمیکنی؟
بدون حرف یه پاکت رو گرفت جلوم
– این چیه؟
گندم – تو فرزانه رو میشناسی؟
– نه!
گندم – همون دوستم که باباش دکتره!
– نه، نمی شناسم!
گندم – همونکه اکثرا می اومد اینجا خونه ما!
-آهان! خب!
گندم – این نامه رو اون داده.
– برای چی؟
گندم – بگیر بخونش خودت می فهمی.
نامه رو ازش گرفتم وگفتم:
توش چی نوشته؟
گندم – یه شعر!
– شعر؟؟
سرشو تکون داد
– برای چی شعر؟
گندم – با شعر راحت تر میشه حرف زد.
– چه حرفی؟
گندم – حرفای قشنگ از زندگی، عشق!
– عشق؟! به من؟!
گندم – آره… اولش نمی خواستم بهت بدمش اما دیدم اینکار درست نیست! اگه ازش گرفتم باید بدمش به تو! خیلی وقته که ازم اینو خواسته یعنی قبلش شماره تلفنت روازم گرفت اما چندبار که بهت زنگ زده روش نشده باهات حرف بزنه و تلفن رو قطع کرده اینه که این دفعه برات نامه نوشته!
– پس خجالتی هم هست!
گندم – شاید!
نامه رو برگردوندم بهش وگفتم:
– من از اینکارا خوشم نمی آد تو هم اشتباه کردی که این کار رو قبول کردی بگیر!
یه نگاهی بهم کرد و نامه رو گرفت و گفت:
– برام خیلی عجیبه!
– چی؟!
گندم – تو این دوره و زمونه و یه همچین پسری!
– خب هرکسی یه جوره دیگه! تازه فرزانه هم مثل دخترای دیگه نیست!مگه نگفتی که خجالت کشیده که تلفنی باهام حرف بزنه؟ پس اونم باجو خودش همراه نیست!
یه دفعه زد زیر خنده
-خنده ت برای چیه؟
گندم – هیچی!
– اگه نگی جدا ناراحت میشم!
گندم – ناراحت نشو بهت می گم میدونی چرا اینکار رو کرده؟
نگاهش کردم
گندم- آخه خبرداره که توچه جور اخلاقی داری!برای همینم این کلک روزد که مثلا تو فکر کنی که اون یه دختر محجوب و خجالتیه !
اینو گفت و دوباره شروع کرد به خندیدن وقتی می خندید و سرش رو می گرفت بالا و موهاش می ریخت عقب به قدری خوشگل تر می شد که اصلا دلم نمی خواست چشم ازش وردارم اما یه دفعه به خودم اومدم و اخم هامو کردم تو هم و گفتم:
– خب،دیگه برو.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.