هیچ عاشقانه ای در رمان شهر اشباح وجود ندارد. این یکی از نقاط مثبت کتاب از نظر طرفداران کتاب شهر اشباح است. والدین کاس شوخ طبع و مهربان هستند. آن ها در مورد تحقیقات و ساختن مستند خود جدی هستند. شرح ماجرای اشباح هر کسی را مایل به خواندن این رمان می کند. آنچه در کتاب شهر اشباح جذاب است شهرهای جن زده و بسیاری از برخوردهای شبح انگیز است.
داستان کاس امکانات زیادی را برای ماجراهای آینده ارائه می دهد. او یک قهرمان کاملاً متفکر است. گفت و گو های او با جیکوب تیکه های مساوی و البته خواندنی و جذاب است. آنها دوستان واقعی هستند و رابطه آنها ضربان قلب رمان است. هر کسی می تواند حدس بزند شواب در آینده برای آنها چه جیزی نظر گرفته است .
از آنجا که کسیدی بلیک یک سال پیش تجربه نزدیک به مرگ داشت ، می تواند ارواح را ببیند. او می تواند وارد پرده بین دنیای زنده ها و مردگان شود. دوست صمیمی او ، جیکوب ، روحی است که مسیدی را از مرگ نجات داد. والدین کاس به او خبر می دهند که باید به اسکاتلند می روند تا مستندی درباره ی اشباح و خانه های اشباح بسازند. در ادینبورگ ، کاس با لارا چودوری ، یک دختر انگلیسی-هندی که توانایی کاس را دارد ، ملاقات می کند. لارا به کاس اطلاع می دهد که آنها شکارچیان ارواح هستند که هدفشان کمک به ارواح برای عبور به مکانی بهتر است. هر چند جیکوب همیشه مخالف با دوستی این دو نفر است.
قسمتی از کتاب شهر اشباح
خودمم نفهمیدم چطور به عمق دریاچه پرت شدم. چیزی که روبروم بود دریاچه ی یخ زده بود و دیگه هیچ چیز دیگه ای نبود. انگار تلاش هام فایده ای نداشت و داشتم به عمق آب بلعیده می شدم. داشتم نور سفیدی توی عمق دریاچه می دیدم و خیلی خوب می دونستم که یعنی چیزی به پایان عمرم نمونده. به سختی می تونستم نفس بکشم. به هر شکلی بود خودمو بالا می کشیدم تا از این نور سفید دور بشم.
چون اون موقع دیگه کار دیگه ای ازم بر نمیومد. اینکه به زودی دیگه همه چی تموم می شد و من تو این دریاچه تلف می شدم برام حتمی بود. تقلا کردن دیگه فایده ای نداشت. دیگه حس می کردم آخرین نفس هامو می کشم. چهره اش واضح نبود. سایه ی شبح وارش منو یک دفعه از دریاچه کشید بیرون. بدون این که حتی ذره ای خیس بشه. اما لباس های من از آب لبریز شده بود. شاید هم دیگه زنده نبودم. و گرنه زنده بودن توی هم چین شرایطی اصلا بعید بود. صدایی نمی شنیدم تا چشم هامو باز کردم هیچ خبری نبود. روی تخت بیمارستان بودم و دیگه هیچ چیز دیگه ای یادم نمیومد.
درباره ی نویسنده کتاب شهر اشباح
ویکتوریا شواب متولد 7 ژوئیه 1987 است. نویسنده آمریکایی است که به خاطر رمان سال 2013 در رمان شریر ، سایه های جادو و کتاب های داستانی کودک و بزرگسالش که با نام ویکتوریا شواب منتشر می شد ، شناخته می شود.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.