معرفی کتاب چه کسی پنیر مرا جابجا کرد نوشته دکتر اسپنسر جانسون
کتاب چه کسی پنیر مرا جابجا کرد نوشته دکتر اسپنسر جانسون، نویسندهای مشهور و بسیار موفق در سطح جهان است. کتابهای او توانسته است به میلیونها نفر از افراد دنیا کمک کند تا راه و رسم درست زندگی کردن را بیاموزند. وی دارای مدارج عالی علمیدر رشتههای مخلتف مانند: پزشکی، روانشناسی و جامعه شناسی میباشد.
از آثار بسیار پرفروش او میتوان به کتاب «مدیر یک دقیقهای» که به همراه دکتر کنت بلانچارد به رشتهی تحریر درآورده است اشاره کرد.
او در کتابهای همیشه برای مسائل پیچیدهی زندگی راه حلهای ساده پیشنهاد کرده و همچنین مسئله باعث شده است که کتابهای او به بیش از 26 زبان زنده دنیا ترجمه شده و در اختیار عموم مردم قرار گرفته شود.
در کتاب چه کسی پنیر مرا جابجا کرد ، چهار موجود خیالی وجود دارند (با رفتارهای کاملاً متفاوت) دو آدم کوچولو با نامهای هِم و هاو و دو موش با نامهای اسنیف و اسکاری.
شخصیت و رفتار هر یک از آنها، مشابه تعدادی از افراد جامعه میباشد.
مثلاً شخصیت اسنیف، خیلی سریع متوجه تغییرات میشود و اسکاری خیلی زود وارد عمل میشود و یا هِم که در مقابل تغییرات، مقاومت میکند و در نهایت هاو که با گذشت زمان خودش را با تغییرات وفق میدهد.
مشخصات کتاب چه کسی پنیر مرا جابجا کرد
- نویسنده اسپنسر جانسون
- مترجم فرشید غضنفری
- ناشر گندم سرخ حوا
- تعداد جلد 1
- موضوع روانشناسی
- مناسب برای بزرگسالان
- شابک 978-622-95000-1-9
- وزن 100 گرم
- قطع رقعی
- تعداد صفحات 72 صفحه
- نوع جلد شومیز
نقد و بررسی کتاب
جهان اطراف ما همواره در حال تغییر است و در دورهی نوجوانی برخورد با این تغییرات بسیار بیشتر از دوران بزرگسالی است. نکته مهم اما نحوه برخورد با تغییرات است. کتاب چه کسی پنیر مرا جابجا کرد کتابی بسیار سودمند برای افزایش مهارت نوجوانان در برابر تغییرات زندگی است.
با خواندن داستان کتاب یاد میگیریم که چگونه مسائل مختلف را بیش از حد جدی و سخت نگیریم و چگونه خود را سریعتر با تغییرات وفق دهیم و در نهایت بهترین تصمیم ممکن را بگیریم تا هر تغییری در نهایت به سود ما تمام شود.
خلاصه کتاب چه کسی پنیر مرا جابجا کرد
داستان ماجرای دو موش به نامهای اسنیف و اسکِری و دو آدم کوچولو به نامهای هِم و ها است که همگی در دالانی پر پیچ و خم زندگی میکنند و به دنبال پنیر برای پر کردن شکم خود و رسیدن به سعادت و خوشبختی هستند. در این داستان پنیر استعارهای است از آنچه انسان میخواهد و آرزویش را دارد.
مثل آرزوی شاگرد اول شدن یا نمرات خوب گرفتن، عضو تیمی شدن، به دست آوردن شغلی خوب و مناسب، داشتن رابطهای خوب و دوستانه و در نهایت داشتن احساسی خوب از خود. دالان، نماد جایی است که میتوان در آن برای آرزوی خود تلاش کرد مثل خانواده، جامعه، مدرسه، محل کار و یا جایی که در آن بازی میکنید.
چهار شخصیت داستان با تغییری غیرمنتظره مواجه میشوند ولی تنها یکی از آنها به خوبی به تغییر واکنش مناسب میدهد و سپس آنچه را که آموخته است را بر روی دیوارهای دالان می نویسد. زمانی که خواننده دست نوشته های روی دیوار را میخواند متوجه میشود که چگونه بر ترسهایش غلبه کند و از تغییر پیش آمده به عنوان راهی برای رسیدن به موقعیت بهتر استفاده کند.
شخصیتهای خیالی کتاب موشها و آدم کوچولوها بدون در نظر گرفتن جنس، سن و ملیت نماینده بخشهای ساده و پیچیدهی شخصیت ما هستند و هرکدام از ما در بخشهایی از زندگی احتمالا شبیه به یکی از شخصیتهای داستان عمل کردهایم.
اسنیف به خوبی تغییرات را درک میکند. اسکری به سرعت وارد عمل میشود. هم که از تغییر میترسد چون فکر میکند تغییرات منجر به خراب شدن اوضاع میشود، در برابر تغییرات مقاومت میکند و آن را انکار میکند. ها که وقتی متوجه میشود تغییرات میتواند منجر به اوضاع و شرایط بهتری شود، میآموزد که چگونه خود را با تغییرات به بهترین شکل وفق دهد تا به نتیجه دلخواه خود برسد.
قسمتی از کتاب چه کسی پنیر مرا جابجا کرد
گردهمایی. دبیرستان شهر. وقت ناهار
زنگ مدرسه به صدا درآمد و هفت دوست با عجله از کلاسهای خود به طرف کافهتریا و میزی که همیشه در آنجا با هم ناهار میخوردند، دویدند. همهی آنان به تازگی شنیده بودند که قرار است تغییری بزرگ و عمده در مدرسهشان رخ دهد و میخواستند دربارهی آن صحبت کنند.
کریس و ملانی اولین کسانی بودند که به آنجا رسیدند. کریس پرسید: «نظرت دربارهی تغییرات چیه؟» ملانی تنها شانههایش را بالا انداخت.
لحظاتی بعد، پیتر، کری، آنا، کارل و جاش هم از راه رسیدند، که آنان نیز همان پرسش کریس را داشتند. دقایقی قبل، مدیر مدرسه اعلام کرده بود که تغییری بزرگ در برنامههای مدرسه به وجود خواهد آمد و از آن به بعد به علت شلوغی و ازدحام جمعیت در مدرسه، تعداد ترمها تغییر خواهد کرد.
آنا در حالی که کوله پشتی اش را روی زمین میگذاشت، گفت: «من که میگم این تغییرات مزخرفه. من همون برنامهی قبلی رو بیشتر دوست داشتم. چرا باید همه چی تغییر کنه؟»
پیتر نظر او را تایید کرد و گفت : «حق با توئه. این واقعا احمقانه س. حالا بعضی از ماها مجبور می شیم معلممون رو عوض کنیم».
کریس پرسید: «خوب که چی؟»
جاش غر و لند کنان گفت: «درست موقعی که تو به چیزی عادت میکنی، اونا قوانین رو عوض میکنن»
کریس گفت: «هی بچهها، کی می دونه، شاید اوضاع بهتر بشه. مدرسه خیلی شلوغه و این تغییر ممکنه به این مساله کمک کنه»
کارل که سال قبل از سه درس رد شده بود و دوباره داشت آنها را میخواند، گفت: «برای من مهم نیست. من نمی خوام تغییر کنم»
کری زد زیر خنده. «پس تو مخالف این تغییرات هستی، حتی اگر باعث بهتر شدن اوضاع بشه؟»
کارل با لحن جدی گفت: «هرگز هیچی بهتر نمیشه»
پیشنهاد دشت کتاب
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.